سردار شهید قربانعلی عرب

اسناد و یادداشت های مرتبط با شهید قربانعلی عرب

سردار شهید قربانعلی عرب

اسناد و یادداشت های مرتبط با شهید قربانعلی عرب

سردار شهید قربانعلی عرب

سردار شهید قربانعلی عرب،قائم مقام عملیاتی لشگر 14 امام حسین (ع) اصفهان.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب با موضوع «تصاویر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

  • ۰
  • ۰


◾️ این آخرها ایشان برای ما به منزله ی یک ستون و یک پدری بود که حل اختلافات و حل مشکلات و معضلات لشکر را با ایشان در میان می گذاشتیم و بیشتر بچه هایی که الان مسئولیتهای مختلفی دارند از آنهایی هستند که زیر دست او بزرگ شدند و فرماندهی و صداقت و اخلاص و مدیریت را از ایشان یاد گرفته اند.

◾️ همانطور که می دانید هر رزمنده ای در حالت عملیات یک ویژگی خاص خودش را دارد مثلا یک رزمنده زیر اتش خوب میرود یکی راننده آمبولانس میشود و مجروح حمل مینماید و دیگری در عملیات خوب کار میکند و یکی هم امدادگر خوبی هست ولی برادر عزیزمان عرب هم از لحاظ امدادگری و هم از لحاظ آمبولانس و هم از لحاظ مسئولیت محوری و هم از لحاظ خوب فکر کردن و خوب عمل کردن و از هر لحاظی استاد بود و ما هر موقع کارمان گیر میکرد به ایشان رجوع میکردیم و ایشان ما را راهنمائی مینمود از تدارکاتی در رساندن نیرو به خط خیلی ماهر بود.

◾️ شهادت برادر عزیز قربانعلی عرب اضافه بر اینکه این لشکر را داغدار و این لشکر یک سردار بزرگ را از دست داد برادر عرب یک پدر مهربان و دلسوز برای این لشکر بود که از دست رفت چرا که شهید عرب علاوه بر اینکه پدری دلسوز بود با نیروهای عادی، نیروهای بسیج ، با نیروهای سپاه و با کلیه نیروها تک تک صحبت میکرد و به درد و دل آنها گوش میداد.

◾️ شهید عرب از کسانی بود که خیلی عاشق بود و هدفش را شناخته بود و ایشان در همان سختترین شرایط جنگ با نیروها برخوردی خیلی خوب داشت بطوریکه افرادی هم که در عملیاتها شرکت میکردند در برخورد با ایشان دارای روحیه قوی و آرامش قلب میشدند و درهمان موقع با خنده روئی و خوشروئی با رزمندگان اسلام صحبت میکرد.


توصیحات تصویر: شهید عرب در کنار شهید خرازی. منطقه عملیاتی بدر. اواخر سال 1363
منبع: پورتال تاریخ شفاهی لشگر 14 امام حسین (ع): www.lashkar14.ir

  • ۰
  • ۰

در عملیات محرم در تپه های 175 بودم. سردار شهید قربانعلی عرب مسؤولیت آنجا را به عهده داشت. به نگهبان ها گفته بود هر کس را در شب دیدید و ایست دادید و اسم شب را نگفت، بدانید که از این عرب ها و عراقی ها هستند و باید تیراندازی کنید.
یک شب برای سرکشی از خط حرکت می کند. در یکی از تپه ها یکی از نگهبان ها به او ایست می دهد و می پرسد کیستی؟ در جواب می گوید: عرب. نگهبان با شنیدن کلمه عرب شروع به تیراندازی می کند. خوشبختانه کنار او یک تخته سنگ وجود داشت و بلافاصله پناه می گیرد و فریاد می کشد تا پاس بخش می آید. آهسته به طرفش می آیند و او فریاد می زند: من عرب هستم، همان عرب خودتان، قربانعلی. آن شب به خیر گذشت. روز بعد شهید عرب می گفت: دیگر توبه کار شدم که در شب به نگهبان اسمم را بگویم.