سردار شهید قربانعلی عرب

اسناد و یادداشت های مرتبط با شهید قربانعلی عرب

سردار شهید قربانعلی عرب

اسناد و یادداشت های مرتبط با شهید قربانعلی عرب

سردار شهید قربانعلی عرب

سردار شهید قربانعلی عرب،قائم مقام عملیاتی لشگر 14 امام حسین (ع) اصفهان.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

شهید عرب شخصا همراه ما برای شناسایی می آمد. یادم هست یکبار که برای شناسایی رفته بودیم، خودش کروکی منطقه را کشید. واقعا آنقدر دقیق منطقه را محاسبه کرده بود که انگار فاصله زاغه ها و سنگرهای فرماندهی و مقرهای زرهی را با متر اندازه زده بود. خلاصه بارها می شد که درهفته سه مرتبه خودش برای شناسایی می رفت.

یک شب در هور با بَلَم برای شناسایی رفتیم. چون دیگر نزدیک عملیات بود، نزدیکی های کمین دشمن که رسیدیم ما آماده شدیم برای رفتن داخل آب، که شهید عرب گفت: «نیازی به شما نیست، برگردید به سمت شط علی. من فردا شب می آیم»؛ و نگذاشت که مابرویم. چون من حدود شانزده سالم بود وبعضی بچه ها تا 19سال داشتیم. برای همین میخواست که ما زیاد اذیت نشویم. خلاصه خودش رفت و فردا عصر ساعت 4 بود که برگشت. یعنی آن قدر شجاع و نترس بود که توی روز هم ترسی از دشمن نداشت.

خاطره از: جانباز سرافراز جناب آقای بهروز شفیعی (از همرزمان شهید عرب)
  • ۰
  • ۰

مهم انجام وظیفه است

خاطره مجری شبکه استانی اصفهان از توصیه شهید عرب به رزمندگان در عملیات والفجر 4 در پاسگاه سیاناو مریوان

  • ۰
  • ۰
دریافت تصویر
توضیحات: شهید عرب در کنار آقای "فرزانه خو" در عملیات بدر

قبل از عملیات بدر در لشگر14امام حسین ع در دارخوئین فکرکنم در دی ماه بود که در واحد101 بودیم هوا هم سرد بود و سردار شهید قربانعلی عرب امد توی واحد ما وگفت بچه های غواص دارند آماده میشوند که بروندتوی کارون براتمرین شماهم بلند شوید تا برویم ماچهارنفربودیم که همیشه برای شناسایی تا خط سه دشمن میرفتیم و کارما فقط اطلاعات گرفتن از ادوات و نیروهای پشتبانی و زرهی دشمن بود. برادرانی که اشنایی دارند با نیروهای اطلاعات میدانند که سه اکیپ شناسایی داشتیم چهانفره هفت نفره و هشت تا 9نفره که هرکدام تامنطقه مشخصی را میرفتند.

خلاصه  گفت بیایید تا حرکت کنیم. خودش هم باما آمد و رفتیم بعداز تمرین زمانی که برگشتیم موقع نماز ظهربود نماز که تمام شد رفتیم برای استراحت. اما ایشان هیچوقت استراحت نمیکرد. همیشه دور شهرک و توی گردانها تاب میخورد و همه چیز را برسی می کرد. گذشت تا زمانی که هواپیماهای دشمن امدند و شهرک را بمب باران کردند و شدیدترین خسارت ها را گردان امام حسن متحمل شد. کنار نخلها سوله ها و سرویسهای بهداشتی بسیار آسیب دید. تعدادی از بچه هاهم مجرح وزخمی شدند همه سراسیمه به محل بمب باران رفتیم.
ادامه این خاطره را در ادامه مطلب بخوانید
  • ۰
  • ۰

خاطره آقای علیرضا نوری از همرزمان شهید عرب از آخرین سرکشی شهید عرب از جاده خندق (یکی از محورهای عملیات بدر در شرق دجله) در روز شهادت ایشان در 12 اردیبهشت ماه سال 1364

  • ۰
  • ۰
  • ۰
  • ۰

عملیات فرمانده کل قوا-خمینی روح خدا با در محور آبادان - دارخوین به صورت نیمه گسترده در تاریخ ۲۵/۳/۱۳۶۰  انجام شد.

ویدئو بالا مربوط به مراسم شب قبل از این عملیات است. شهدای بسیار دیگری نیز در این ویدئو کوتاه به چشم می خورند که هم اکنون مهمان اباعبدالله الحسین هستند. یادشان گرامی باد.

با تشکر از جناب آقای مهدوی «از عکاسان فعال دفاع مقدس» که این ویدئو با ارزش را برای ما ارسال کرده اند.

 

ویدئو کاملتری پیرامون عملیات فرمانده کل قوا را در ادامه مطلب می توانید ببینید. (روی ادامه مطلب کلیک کنید)

در فاصله زمانی 6:35 تا 9:45 ویدئویی که در ادامه مطلب آمده سخنرانی سردار رحیم صفوی در شب قبل از عملیات به تصویر کشیده شده که در بخشی از آن از زاویه کنار تصاویر دیگری از شهید عرب ثبت شده است.

  • ۰
  • ۰

  • ۰
  • ۰

بخشی از مستند بسیار زیبای زندگی شهید "حسن باقری"، با عنوان "آخرین روزهای زمستان". در قسمتی از این مستند که در این کلیپ آمده ماجرای عملیات "طریق القدس" که منجر به آزادی شهر بستان گردید مطرح شده است.

یکی از مراحل مشکل این عملیات، اتصال نیروهای جبهه شمالی و جنوبی بر روی "پُل سابله" بوده است. یکی از افراد موثر در گره گشایی از این مشکل سردار شهید عرب بوده است.

در لحظات آخر این کلیپ نام "شهید عرب" از طرف "سردار غلامعلی رشید" فرمانده عملیات طریق القدس آورده می شود. ایشان در مکالمه بیسیم خود تقاضای "سردار رحیم صفوی "برای به کار گرفتن شهید عرب، برای حل مشکل را بیان می کند.

تمامی مکالمات بیسیم های این فیلم واقعی است که توسط بازیگران مستند لب خوانی شده اند.

  • ۰
  • ۰


◾️ این آخرها ایشان برای ما به منزله ی یک ستون و یک پدری بود که حل اختلافات و حل مشکلات و معضلات لشکر را با ایشان در میان می گذاشتیم و بیشتر بچه هایی که الان مسئولیتهای مختلفی دارند از آنهایی هستند که زیر دست او بزرگ شدند و فرماندهی و صداقت و اخلاص و مدیریت را از ایشان یاد گرفته اند.

◾️ همانطور که می دانید هر رزمنده ای در حالت عملیات یک ویژگی خاص خودش را دارد مثلا یک رزمنده زیر اتش خوب میرود یکی راننده آمبولانس میشود و مجروح حمل مینماید و دیگری در عملیات خوب کار میکند و یکی هم امدادگر خوبی هست ولی برادر عزیزمان عرب هم از لحاظ امدادگری و هم از لحاظ آمبولانس و هم از لحاظ مسئولیت محوری و هم از لحاظ خوب فکر کردن و خوب عمل کردن و از هر لحاظی استاد بود و ما هر موقع کارمان گیر میکرد به ایشان رجوع میکردیم و ایشان ما را راهنمائی مینمود از تدارکاتی در رساندن نیرو به خط خیلی ماهر بود.

◾️ شهادت برادر عزیز قربانعلی عرب اضافه بر اینکه این لشکر را داغدار و این لشکر یک سردار بزرگ را از دست داد برادر عرب یک پدر مهربان و دلسوز برای این لشکر بود که از دست رفت چرا که شهید عرب علاوه بر اینکه پدری دلسوز بود با نیروهای عادی، نیروهای بسیج ، با نیروهای سپاه و با کلیه نیروها تک تک صحبت میکرد و به درد و دل آنها گوش میداد.

◾️ شهید عرب از کسانی بود که خیلی عاشق بود و هدفش را شناخته بود و ایشان در همان سختترین شرایط جنگ با نیروها برخوردی خیلی خوب داشت بطوریکه افرادی هم که در عملیاتها شرکت میکردند در برخورد با ایشان دارای روحیه قوی و آرامش قلب میشدند و درهمان موقع با خنده روئی و خوشروئی با رزمندگان اسلام صحبت میکرد.


توصیحات تصویر: شهید عرب در کنار شهید خرازی. منطقه عملیاتی بدر. اواخر سال 1363
منبع: پورتال تاریخ شفاهی لشگر 14 امام حسین (ع): www.lashkar14.ir

  • ۰
  • ۰

در عملیات محرم در تپه های 175 بودم. سردار شهید قربانعلی عرب مسؤولیت آنجا را به عهده داشت. به نگهبان ها گفته بود هر کس را در شب دیدید و ایست دادید و اسم شب را نگفت، بدانید که از این عرب ها و عراقی ها هستند و باید تیراندازی کنید.
یک شب برای سرکشی از خط حرکت می کند. در یکی از تپه ها یکی از نگهبان ها به او ایست می دهد و می پرسد کیستی؟ در جواب می گوید: عرب. نگهبان با شنیدن کلمه عرب شروع به تیراندازی می کند. خوشبختانه کنار او یک تخته سنگ وجود داشت و بلافاصله پناه می گیرد و فریاد می کشد تا پاس بخش می آید. آهسته به طرفش می آیند و او فریاد می زند: من عرب هستم، همان عرب خودتان، قربانعلی. آن شب به خیر گذشت. روز بعد شهید عرب می گفت: دیگر توبه کار شدم که در شب به نگهبان اسمم را بگویم.